ايران کجاست؟ ايرانيان کدامند و راز سرفرازيشان درچيست؟

 

ايران کجاست؟ اين سرزمينى که ميهن ايرانيان است بر کدامين پهنه از گوى زمين گسترده است؟  ايرانيان کدامند؟  نام و نشانشان چيست، تاريخ و روزگارشان چگونه گذشته است و امروز چگونه می‌زيند؟  اگر اين مقوله را از ديدگاه‌هاى تاريخى وفرهنگى بررسى کنيم، می‌توانيم هدف‌ها وايده‌آل‌هاى خود را به وضوح و آشکارا معين سازيم.  اين هدف بايد، بدون توجه به امکانات ناچيز امروز ما، و فقط از روى راستی‌هاى ‌بی‌چون‌وچراى تاريخ و هستى ملت ما، معين و مشخص گردد.

 

ميهن ايرانيان فقط اين سرزمين به اصطلاح گربه‌مانندى نيست که امروز دولتى در تهران بر آن فرمان می‌راند، و ايرانيان تنها کسانى که در آن پهنه از زمين روزگار می‌گذرانند، نيستند.  در گردش روزگار، ميهن ايرانيان بارها جمع و تفريق شده‌است.  ميهن ايرانيان بارها مورد هجوم قرار گرفته‌است.  پيروزى‌هاى بزرگ، و شکست‌هاى بزرگ از سر ما گذشته‌اند.  ما بايد "ايران" را بشناسيم و ايرانيان را، در هرجاى جهان که باشند، شناسايى کنيم.  ايران ميهن همهٴ ايرانيان است.  فارس‌ها، کرمانی‌ها، مازندرانی‌ها، گيلانی‌ها، ترکمن‌ها، آذری‌ها، خراسانی‌ها، افغانستانی‌ها، خوزستانی‌ها، بلوچ‌ها، تاجيک‌ها، کردها، لرها و... همه ايرانى هستند.  فلات ايران، يا به قولى ايرانشهر، حوزهٴ فرهنگ ديرپاى ايرانى و ميهن همهٴ ما ايرانيان است.  هيچيک را به ديگرى فزونى نيست.  همهٴ ما اندامهاى يک پيکريم: پيکر ملى ايران.

 

اگر کرد ايرانى است، که هست، چگونه می‌توانيم پراکندگى او را و ستمى را که بر او می‌رود ناديده بگيريم.  کردها بايد در ميهن يگانهٴ خويش با سرافرازى زندگى کنند و زير ستم حکومتهاى غيرايرانى به تيره روزى نگذرانند.  اين آرزويى همه انسانى است که بايد چون آفتاب دل و جان ما را گرم بدارد.  اگر آذرى ايرانى است، که هست، نبايد جدايى ناخواستهٴ او را از ميهن بزرگش که نتيجهٴ ستم يک امپراتورى اروپايى است، واقعيت بى چون و چراى تاريخ شمرد و از سرنوشت او غافل ماند.

 

همه ما بايد یکبار ازنو تاريخ و گذشتهٴ خود را، و گشت زمانه را، مرور و مطالعه کنيم.  بايد مسيرى روشن براى حرکت آينده در نظر بگيريم.  استراتژى درستى براى سياست ملى ايران طراحى کنيم.  حقايق را از لابلاى تاريخ خود بشناسيم و بشناسانيم.  تشخيصِ هدف نخستين کار ماست.  براى رسيدن به آن بايد تجهيز کنيم و تاکتيک‌هاى مناسب اختيار نماييم.  نيرومندتران خود فرصت‌ها را می‌آفرينند.  هوشياران از فرصتهایی که روزگار پدید می‌آورد بهره می‌گيرند.  اما خواب‌آلودگان و بيم‌زدگان قادر به استفاده از هیچ فرصتی نخواهند بود.

 

بديهى است که رسيدن به هدف‌ها و ايده‌آل‌ها کار آسانى نيست که در مدتى کوتاه برآوردنى باشد.  برنامه‌ريزى‌هاى بلند مدت، ميان مدت و کوتاه مدت می‌خواهد.  راه دشواری است که پله پله بايد پيموده شود.  برنامه‌هاى دراز مدتِ ملى چه بسا که از عمر نسلى يا نسل‌هايى درگذرند، ولى وجود آنها، و زنده و پويا بودنشان، راز پيروزي‌هاى ملى را با خود دارد.  اگر قومى آرمانهاى خود را فراموش کند، اگر چه به تعداد انبوه باشد، ماندگار نخواهد بود.  ولى اگر افراد قبيله‌اى کشتار شوند و تنها اندکى از آنان بمانند، و روح و فرهنگ قبيله را پاس دارند، دوباره ا نبوهى خواهند گرفت.  نام و نشان قبيله را نگه خواهند داشت و زندگانى را در راهى که راه اوست خواهند پيمود.

 

راز پيروزى را در باهمى دريابيم و بازگوييم.  اگر نيرومند باشيم، فرصتها را خواهيم آفريد؛ و اگر هوشيار باشيم از فرصتهايى که به ما روى خواهند کرد سود خواهيم جست تا دوباره درفش فروافتاده را برافرازيم و سرود بزرگی‌ها را در ميهنى که خانهٴ همهٴ ماست به آسمان بفرستيم.

 

آرمان يگانگی‌جوى ايرانيان نبايد در چارچوب يک حزب يا سازمان خاص سياسى محصور و محبوس بماند. در دورانى که ملتهاى اروپايى که بزرگترين کينه‌ها و عداوتها را با هم داشته و به جنگ‌هاى بزرگ و کشتارهاى فجيع و ويرانيها دست یازیده‌اند، امروز بزرگى و سرافرازى و حفظ آزاديهاى خود را درکنارهم‌زيستن يافته‌اند؛ چرا ملت ما که سابقهٴ هزاران سال زندگى مشترک را دارد، و در دو قرن گذشته پيکرش به زخم اروپاييان خون آلود گشته، در انديشهٴ مداواى خود نباشد؟   ايرانيان، بدور از انديشه و تفکر سياسى خويش، بايد بر اصولى که مايهٴ حيات سرفراز همهٴ آنها است به توافق، يکدلى و هماهنگى برسند.  همچنانکه هر ايرانى از چپ و راست و ميانه، دلبستهٴ هر آئين و کيش و وابستهٴ هر مکتب و روش، خواستار هر نظام حکومتى و سيستم اجتماعى، بايد آزادى را براى همگان بخواهد و دست رد بر سينهٴ همهٴ زورمندان بزند.  برهمين منوال، زيستن ايرانيان در کنار هم، درون مرزهاى امن، بايد در حد يک آرمان ملى و بدور از اختلاف نظرهاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و... پذيرفته شود و هدف غايى و نهايى سياست ملی قرار گيرد.

 

بر سر اين مسئله با هم توافق کنيم.  بدانيم که راه سرفرازى در تجزيه و جدايى نيست.  بيم و هراس خود را از جدايى بخش‌هايى از سرزمين کنونى ايران بدور بريزيم.  هيچ تجزيه‌اى بى خواست و ارادهٴ ما صورت نخواهد گرفت.  اين ما هستيم که بايد درفش يگانگى را بر بام تاريخ برافرازيم و سرودهاى همدلى را به آسمان بفرستيم.  بايد هرکس و هر گروه و دسته‌اى را که نداى جدايى سر می‌دهد از خود برانيم و اين نغمه‌هاى ناموزون را ناشنوا باشيم.  بدانيم که هيچ چيز ارزشمندتر از ميهن يگانه، مستقل، توانا و آزاد نيست.  و چنين ميهنى را جز ملتى آرمانخواه، آزاد و حاکم بر سرنوشت خويش پديد نخواهد آورد.  کوشش ما در اين راه اگر امروز آغاز شود سزاوارتر از فردا است. 

 

اگر ما از پوسته‌هاى حقير تمايلات ناچيز و بی‌بها بيرون بياييم و بر قلهٴ شامخ انديشه‌هاى آزادگی‌جوى فرهنگ بلند خويش برآئيم، پوييدن راهى که دشوار می‌نمايد بسيار آسانتر خواهد بود.  من به جد می‌کوشم که در اين نوشتار خود را در پهنهٴ يک کوشش فرهنگى نگه دارم و به عرصهٴ در گيريهاى سياسى پا نگذارم.  زيرا می‌دانم که اگر بر سکوى استوار يک آرمان همه ايرانى جاى بگيريم، گرفت‌وگيرهاى سياسى رنگ خواهند باخت و در حد برخوردهاى برنامه‌اى، يعنى آنگونه که بايد باشد، محدود خواهند ماند.  براى انجام يک برنامهٴ سياسى کارآمد باید زمينهٴ مناسب انديشه‌اى-‌ فرهنگى فراهم آيد. و من با خوشوقتى می‌نگرم که سپيدهٴ فردا از پشت شب سياه در حال دميدن است.

 

سختی‌هايى که بر ما گذشته خودآگاهمان کرده و بسيارى را از کردهٴ يابوى لنگ خودکامگيها و خودمداريها بر پشت بارهٴ تيزتک هماهنگی‌ها و همبستگی‌ها راه می‌نمايد.

 

 بياييد تا بر سر شعار "آزادى براى ايرانيان" توافق کنيم.  بياييد تا با همبستگى برسراين شعار رهايى بخش، حاکميت را در مرزهاى کنونى، به ملت بسپاريم.  پيروزى در اين مهم، يعنى اجراى برنامهٴ کوتاه مدت، حرکت به سوى آرمانهاى بلند است.  يگانگى تيره‌هاى ايرانى را در ميهن بزرگمان استراتژى درازمدت خود قرار دهيم.

 

سازمانهاى فرهنگى و سياسى خود را بر پايه‌هاى دموکراتيک تغيير شکل داده و يا پديد آوريم.  درِ اين سازمان‌ها را به روى همهٴ ايرانيان گشوده نگه داريم.

 

 در بازشناسى خود و ميهن و ملت خود بی‌باکتر و ژرفتر شويم.

 

ستيزى سزاوار با بيگانه پرستى، جدايى خواهى، زورمدارى و خودکامگى بيآغازيم و پيش ببريم.  راه بازگشت به خويش را در خود و براى آنها که از ما جدا افتاده‌اند باز و هموار کنيم.

 

نوروزى که از راه می‌رسد، اين گرانبها دستاورد فرهنگ ايرانيان را، با هم جشن بگيريم.  يگانگى را از همينجا آغاز کنيم.

 

ايران بزرگ آرمان بزرگ می‌خواهد.